خلاصه داستان:بر اساس داستان نیکولای گوگول با تغییر مکان از روسیه به ایتالیا و تغییر زمان به امروز (1952) ، داستان در مورد یک کارمند فقیر تالار شهر (رناتو راسل) است که تنها آرزوی او یک کت جدید است. شهردار شهر (جولیو استیوال) در حال برنامه ریزی است برای احترام به ساخت و سازهای جدید و بی فایده ، از برخی از بازدید کنندگان VIP پذیرایی می کند. دفتریاری که به وظیفه خود دست زده و اخراج می شود. اما او در مورد برخی از رشوه ها در مورد معماران تصادف می کند و برای ساکت نگه داشتن او ، کار خود را به علاوه پاداش پس داده است. او پالتوی گرامی خود را خریداری می کند ، و این باعث می شود او بسیار قابل توجه باشد و احترام تازه پیدا شده از همه را کسب کند. اما کتش دزدیده شده و هوای تلخ باعث می شود او با تب تماس بگیرد و می میرد. مراسم خاکسپاری وی هنگام بازگشت شهردار به عنوان یک روح ، استقبال شهردار را ناراحت می کند.